دمت گرم آقای چیز !!!!!!!!!!

  • اپیزود ۱

 

یک روز پنجشنبه طبق عادت همیشگی به منزل خانم جان مادرآفای جیم رفته بودیم که آقای چیز وخانم چیز و آقای چاق هم آمدند .

 آقای چیز یه کارتن گوشی از کیفش در آورد و گفت :خانم جان بیا این هم گوشی و سیم کارت  

 خانم جان با خوشحالی وصف نشدنی جعبه رو گرفت و شروع به دعا کردن برای آقای چیز کرد  

آقای چیز هم گفت : دعا لازم نیست ٬پولش شد ۱۵۰هزار تومان تو ۵۰ الان بده بقیه پول هم عیدی و کادو روز مادر ... 

خانم جان هم یه تراول ۵۰ تومانی از آقای جیم قرض کرد و داد به آقای چیز 

و بالاخره از گوشی رو نمایی شد روی جعبه گوشی نوشته بود ۳۵ هزار تومان ٬ خط داخل گوشی هم یه ایرانسل حداکثر ۵ تومانی بود  اما چه جوری آقای چیز ۱۵۰ نرخ واسش تعیین کرد خدا عالمه و بس...  

 

  •  اپیزود ۲ 

 روز دوم عید است و ما و خانواده آقای چیز برای عید دیدنی و عرض ادب به منزل خواهر خانم چیز رفتیم ٬آقای چاق دو ساعت قبل یه گوشی موبایل جدید خریده و خواهر زاده خانم چیز میگه :چقدر قشنگه ٬ آقای چیز سریعا میگه عمو جان چقدر عیدی  جمع کردی  ؟دختر با خجالت میگه ۹۵ تومان

  آقای چیز میگه : ۵۰ من میدم ٬ ۵۰ عمو جیم تو هم برو یه گوشی مثل آقای چاق بخر  

 و سریعا  اعلام میکنه جیم جان من پول همراهم نیست شما ۱۰۰ بهش بده ٬ بعدا من ۵۰  بهت  میدم!!!!!!!!!! 

 در راه برگشت من دهنم کج و  کاملاً افسرده و خانم چیز همش از اینکه آقای چیز خیلی مهربونه و خدا به هر کس اندازه دلش مال و ثروت میده حرف میزنه ومن...

 

مدیون نوشت ۱: مدیونید  فکر کنید آقای چیز یه خونه ۵۰۰ متری ویلایی  البته 3لکس تو سعادت آباد داره .  

 مدیون نوشت ۲: مدیونید فکر کنید خانم جان پول آقای جیم رو پس نمیده . 

مدیون نوشت ۳: مدیونید فکر کنید آقای چیز  تو آن دو ساعت که خونه خانم جان بودیم نزدیک ۳۰ هزار تومان واسه آقای چاق خوراکی خرید.

مدیون نوشت ۴: مدیونید فکر کنید آقای چیز به محض رسیدن خونه پول آقای جیم رو نداد. 

مدیون نوشت ۵: مدیونید فکر کنید ما خودمون قصد نداشتیم ۵۰ به آن دختر عیدی بدیم... 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
بابک جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:05


من تازه فهمیدم این چند سال چقدر سر ما کلاه رفته
جز اون شب که شام رفتیم بیرون و من کیف پولم رو نیاوردم البته

حالا سر فرصت چهره واقعی تو و مهربان رو هم به دوستان معرفی می کنم .

تیراژه جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:58 http://tirajehnote.blogfa.com/

ی دم آقا و خانوم "چیز" چیییییییز!!!
بدیهیست که منظورم از چیییییییز "گرم" میباشد!!!

دم شم هم گرم که اینقدر به بنده لطف دارید البته بدیهی است که منظور بنده هم گرم است.

جزیره جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:44

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
چقدر خوشحال شدم وقتی فهمیدم این وب مال شماست
حقیقتشو بخواین از رو اسم وب اومدم تو، بعد که داشتم میخوندم یهو عکس رادینو اون گوشه دیدم ،بعد گفتم مگه نویسنده کیه که عکس رادین و انداخته،وقتی اسمتونو دیدم کلی ذوق کردم. چند بار میخواستم ادرس وب قبلیتونو از برادر گرام بگیرم روم نشد. خیلی خوشحالم که از اینجا میتونم بخونمتون

سلاممممممممممممم ٬ مرسی از لطفتون .

جزیره جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:57

والا حقیقتشو بخای من یه حدسایی در مورد نسبت این اقای چیز زدم که بعید میدونم غلط باشه. بعد موندم به چه مناسبت شما باید 50 تومن به خواهر زاده ی خانوم اقای چیز عیدی بدین؟
نه خب هرجوری حساب میکنم 50 تومن جور در نمیادولی خوش به حال اون دختر خانوما

آوا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:01

سلام نرگس بانو.......مبارکا باشه
ماخیلی وقته ارادت داریم خدمت
شما، از روی کامنتا و تعریفهای
خان داداشتون ازشماالبته.اما
من امشب وب شمارودیدم..
بهرحال: مبارکا باشه...
دستخطتون زیباست....فک
کنم این قضیه موروثی
باشه....و اما پست: چه
جالب!!!اما راستش این
جوری مزه عیدی یه
جورایی از بین میره
بنظر من..البته این
نظر شخصیمه....
موفق باشیـــــــد
بانو................
یاحق...

سلام شما لطف دارید به بنده اما به حرفهای بابک خیلی در مورد من توجه نکنید چون بابک همش من رو تو نوشته هاش هجو کرده،اما در مورد نوشته ام ممنون که خوندید و نظر دادید .

میلاد شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:01

سلام و درود بسیار بسیار بسیار زیاد خانم نرگس

ما خیلی وقته ارادت خیلی خیلی زیادی به خانواده اسحاقی پیدا کردیم

و این باعث شعف و خوشحالی که یکی دیگه از اعضای این خانواده دوست داشتنی دست به قلم شده و در این مکان نوشته هاشو با ما شریک میشه

بنده ارادت خاصیم به پسر شیطون و دوست داشتنیتون دارم چون دقیقا یه گل پسرم مثل رادین عزیز ما در اونه خونه داریم که مثل رادین فعلا هنوز سقف رو فتح نکرده

به قول یک دوست نازنین، قلم خوب انگار در خون شما خاندان اسحاقی ریشه اساسی داره و به حق زیبا و دلنشین می نویسید

و خوشحالم که می تونم از خواننده هاتون باشم

هرچند گاهی خاموشم اما از روزی که وبلاگتون رو شروع کردم به خوندن ( پنج شنبه شروع کردم به خوندن) مطمئنم که دیگه همیشه می خونمش

انشاالله که کنار همسر نازنین و گل پسرتون زندگی سرشار از محبت داشته باشید و تند تند اینجارو آپ کنید و ما لذت ببریم

موفق باشید

در ضمن ما خیلی مخلص داداشتونیم

سلام مرسی که سر زدید و مرسی به خاطر اینهمه لطف .

بابک شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:12

اولا گول حرف این میلاد رو نخور
خالی می بنده
این مخلص من نیست
من مخلصشم

بابک شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:16

دوما
اون قسمت زرد رنگ پستت که نوشتی من با دهن کج و افسرده اصلا خوانا نیست
بی زحمت از یه رنگ دیگه استفاده کن
و ثالثا دهن کج قبول
دهن افسرده یعنی چی ؟

درست کردم مرسی از تذکرت

دورا دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:33

سلام . چقدر حرصم گرفت

سلام حال عزیزم این ماجراها ادامه داره

فروغ سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:52 http://raddepahayam.blogfa.com/

کاش منم یکی از این عموچیز ها داشتم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد