م ع ل م

معلم کلاس اولم وقتی نمره دیکته بچه ها از 17 کمتر میشد از فایل طوسی رنگ پشت سرش یه سبد قرمز رنگ پر از مداد رنگی در می آورد و مداد ها رو لابه لای انگشت های بچه ها میگذاشت و اونقدر فشار میداد تا بچه ها گریه کنن و قول بدن که دفعه بعد نمره بالا بگیرن...


معلم کلاس سومم وقتی می خواست درس بپرسه از توی کیفش یه شیشه در میاورد که توش گیلیسیرین و آبلیمو بود و مقداری از اون رو رو ی دستش می ریخت و آروم ونوازش گونه دستش رو بهم می مالید...


معلم تاریخ و جغرافیا دوم راهنماییم اونقدر با لباس های خوش رنگ و با کلاسش و لحن شیرین و دوست داشتنیش بچه ها رو مجذوب خودش کرده بود که حتی تنبل ترین شاگرد کلاس هم سر کلاس خانم رهنما با آمادگی کامل میومد...


اگه دوست داشتید توی کامنت های این پست از معلم هاتون بنویسد از شیطنت هایی که پشت نیمکت های مدرسه کردید و از خاطره های تلخ و شیرینی که از معلم هاتون تو ذهنتون نقش بسته...



نظرات 146 + ارسال نظر
تیراژه دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 http://tirajehnote.blogfa.com


_تنبیه فیزیکی
بیزارم ازش..ولو به یک سیلی ملایم یا یک پشت دستی اکتفا شود..

_احتمالا هنوز که هنوزه خیلی از همکلاسی های سال سومتون از بوی ابلیمو و گلیسیرین دلهره میگیرند!

_مثل معلم تاریخ سال سوم راهنمایی من..خانم آهنی..که تمام تنفری که از سال سوم دبستان با خودم کشانده بودم تا آن سال را خاموش کرد..نحوه ی تدریس گاهی از خود درس هم مهمتر است..


همیشه با مشق های طوماری ای که میدادند مشکل داشتم
با پلی کپی های ریزنویس مزخرف
که باید صورت سوال را هم مینوشتیم
همیشه مشق های من نصفه و نیمه بود به خاطر این رونویسی های ابلهانه
از ما که گذشت..بچه های الان جواب های ریاضی شان را در کتابچه ای مینویسند و مجبور نیستند خیلی احمقانه سوالها و شکل ها رو بکشند و بنویسند
همیشه مینالیدم که نوشتن صورت سوال ریاضی قرار است به چه درد ما بخورد؟ همیشه میپرسیدم 5بار نوشتن از روی یک داستان 4 صفحه ی کتاب فارسی قرار است کجای دانش من رو زیاد کنه؟
کاش بزرگترهای آن زمان کمی جدی تر به حرفهای این بچه ی درسخوان و همیشه گریزان از تکلیف گوش میدادند به جای این که کوکورانه روند تدریس مسخره ی اون سالها رو تایید کنند و من رو هم طبق معمول سرزنش

خیلی کم پیش اومد برای کم بودن نمره ام سرزنش بشم..همیشه مشکل سر تکالیف و رونویسی های افتضاح بود...تازه مثلا به خاطر ممتاز بودنم از سر تقصیراتم میگذشتند!!!!
اما سال چهارم دبستان نمره ی جغرافی ام شد 16
فرض کن نمره ی ریاضی و علوم و اینها 20 باشه و جغرافی 16 و تاریخ هم 18!
از وقتی که کارنامه رو گرفتیم تا برسیم خونه بابا یک کلام هم حرف نزد!
من داشتم سکته میکردم که الان میرسیم خونه قراره با من چه کند! گرچه هیچ وقت اهل تنبیه فیزیکی نبود اما همان سکوت و اخم از مرگ هم بدتر بود!
رسیدیم خونه گوشی رو برداشت زنگ زد به معلمم به من هم اشاره کرد که از اتاق برم بیرون..نیم ساعت بعد دیدم صدای خنده ی بلندش میاید..سرک کشیدم به اتاق..دیدم دارد با خنده از بد شانسی خودش مینالد که همچین بچه ای دارد که درسهای مهم اش را 20 میشود و درسهایی که به نوعی حفظی هستند و نمره آور را 16 و 18 میشود!!
که ادم نمیداند دعوایش کند یا نه!

سال بعدش هم تیزهوشان قبول شدم..پدر ترجیح داد توی مدرسه ی عادی درس بخوانم....همیشه با محیط های استرلیزه مخالف بود و به شدت معتقد به شرایط برابر.. حتی با مدرسه های غیر انتفاعی هم مخالف بود یا با معلم خصوصی داشتن..تفکراتش در مورد این مسائل میشود گفت که تقریبا کمونیستی است!

این روزها زیاد فکر میکنم به اینکه اگر رفته بودم تیزهوشان چقدر سرنوشتم متفاوت میشد..

تیراژه جان منهم خیلی مشق نوشتن رو دوست نداشتم اما همیشه درس خوب بوداما مثل شما نیزهوشان هم قبول نشدم....

تیراژه دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 http://tirajehnote.blogfa.com

این پست من رو یاد پست های مهربان انداخت!
الان هم که کامنتم رو نگاه میکنم میبینم چقدر شبیه کامنتهایی شده که برای پستهای مهربان میگذارم!!
عجب در عجب!!

بله ذرسته به سبک مهربان نوشتم...

۲۰۰ دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:15

مگه کجا درس خوندی که تنبیه بدنی شدی ؟ یا مگه چند سالته ؟ این تنبیه ها مگه مال قدیم ندیما نیست ؟ من که 40 سالمه این چیزا رو ندیدم

عزیزم من متولد 1362 هستم و توی شهرک فرهنگیان اندیشه درس خوندم و معلم کلاس اولم هم از اون معلم هایی بود که سالها از بازنشستگیش میگذشت اما به خاطر تدریس خوبش بازنشسته نمیشد ...

فرزانه دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 http://www.boloure-roya.blogfa.com

فقط یه بار تنبیه شدم اونم با خط کش. یادم نیست موضوع چی بود ولی هر چی بود کل کلاس تنبیه شده بودن و منم مستثنی نبودم.
اما تاثیرگذارترین معلم سرکار خانم فرنودی معلم علوم سال سوم راهنمایی. فوق العاده خوش تیپ و خوشگل. بیشتر از این که بهمون درس بده طرز زندگی کردن یادمون داد. حالا اگه تو اون کلاس 40-30 نفری فقط من یه کمی از درسهاش رو هم یاد گرفته باشم فک کنم برای یک سال کاری یه معلم همچین نتیجه ای کافی باشه. اونم تو مدرسه دولتی و درب و داغونی که ما بودیم!
دبیر جبر سال اول دبیرستان سرکار خانم احمدی هم منو با دنیای شعر آشنا کرد.
امیدوارم که هر جا هستن سلامت و دلخوش باشن.

بانو دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35

اولین و آخرین باری که تنبیه فیزیکی شدم کلاس دوم دبستان بودم...آخه شاگرد اولا رو که تنبیه نمیکردن!!!ولی فکر کنم اینبار خیلی معلممو کفری کرده بودم! یادمه تازه یاد گرفته بودم با آدامس بادکنک درست کنم...چقدر این کارو دوست داشتم و چقدر بابتش زحمت کشیده بودم!! جلوی آینه خیلی تمرین کرده بودم...یادمه املا داشتیم...همین طور که معلم املا میگفت من تمرین بادکنک میکردم و املا مینوشتم...آخراش با یه پس گردنی آدامس صورتیم و بادکنک خوشگلش پرت شد وسط کلاس!! خیلی حسرت خوردم!! بیشتر از پس گردنی خوردن برای آدامسم ناراحت شدم!!

خانم شاگرد اول سر کلاس آدامس می خوردی تازه بادش هم میکردی من جای معلم شما بودم با گیوتین سرت رو میزدمممممممممممممم

محمد مهدی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

خانم معلم کلاس اولم را اولین روز مدرسه توی حیاط مدرسه با توپ زدم ( غیر عمد ) توی صورتش و عینکش شکست و نزدیک بود کور بشه و ... تا آخر سال از من خوشش نمیومد ...

خانم معلم کلاس دوم یه روز به من گفت تو خیلی خوش خطی ( حالب اینجاست که بی نهایت بد خط بودم ) بعد یه مداد خیلی نازک داد بهم گفت این جادویی مینویسه و خوش خط تر میشی با این ... منم شبش به زور از بابام پول گرفتم رفتم یه بسته از اون مداد با هزار و یک مشقت خریدم و بخاطر حرف معلمم اینقدر با دقت نوشتم که شنبه وقتی معلم داشت مشق هامونو خط میزد بهم گفت واقعا خودت نوشتی ؟؟؟ منم هر چی میگفتم خانم بخدا خودم نوشتم باورش نشد تا اینکه سه خز همونجا براش نوشتم و .... به هر حال تاثیر داشت در اینکه از بد خط نوشتم فاصله بگیریم ...

خانممعلم کلاس سوم که اینقدر مهربون بود با من حتی اگه مریض هم میشدم دلم نمیومد مدرسه نرم ...


بازم بگم ؟؟؟

زیاد شد ...

درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

یا یک چیزی شبیه این شعر ............

خانمی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 http://monastories.blogfa.com

سلام نرگس خانمی

باعث شدی ازش یه پست توی وبلاگم بنویسم دوست داشتی بیا بخون :)

مرسی خوندم عزیزم تمت نمیشد کامنت بزارم بلاگفا مشکل داره...

جزیره دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14

ضایع ترین سوت ای که دادم تو عمر دانش اموزیمون و هنوز که یادش میفتم مور مور میشم:
سال اول راهنمایی یه معلم بی اخلاقی داشتیم برا علوم بعد یه روز قرار بود ازمایش انجام بدیم که من انجامش نداده بودم. بعد از بدشانسی ما اولین نفر مارو صدا زد. اقا ما هم ترسیده بودیم گفتیم حالا یه دروغی بگیم. بعد گفتم: الکل و گرفتیم و بهش دما دادیم و الکل مایع بر اثر حرارت بخار شد!!!!!!!
خب چه میدونستم الکل اتیش میگیره...یعنی عین چی پرید بهما.کلی هم روضه خوند و نق زد به جونم. میدونی جلو رقیبم خیلی خجالت کشیدم وگرنه خودش برام مهم نبود.
بعد حالا جمله قشنگش این بود:"راستشو بگین بهتره تا دروغ بگین و دروغتون رو شه. باهاتون کاری ندام که"
جون عمه ش
بعد از من همه ی بچه ها تریپ راستگویی برداشتن و همهشون گفتن که انجام ندادن.بعد جالب بود سرکوفتشو من میخوردم باز. یعنی ما همچین شانسایی داریم نرگس جان

الهی بمیرم نمی دونستی الکل آتش میگیره فدای سرت...

جزیره دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:26

من همیشه نقاشیم خوب بود. یعنی عالی بود. به خصوص وقتی میخواستم از روی چیزی بکشم. کتاب و میزاشتم جلوم و از روش میکشیدم.از 4 سالگی میرفتم کلاس نقاشی. یه بار معلم نقاشیم گفت: کپ زدی؟ بعد منم باش قهر کردم. از بچگیم فیسو بودم و حساس. بعد مامانم اومد آشتی مون داد، البته حق با "مینا جون" بود که میگفت از رو نکش از ذهنت کمک بگیر. اون موقعا چه میفهمیدم جلو خلاقیتمو میگیره این کار
تنها معلمی که توی مدرسه بهم اعتماد داشت خانوم واحدی بود. یه پیرزن مهربون بود. همشه به عشق اون نقاشی میکشیدم. اخ چقدر دوسش داشتمو دارم
یه درسی بود تو دبیرستان "یکی روبهی دید بی دست و پای /فرو ماند در لطف و صنع خدای" کشیدم، بعد معلممون خانوم بلبل حقیقی بود. بهم گفت کپ زدی .از این جمله متنفرم یعنی. بعد بم گفت دوباره بکش از روش. بعد که کشیدم بهم داد 17. اینقده ازش بدم میاد.از عدد 17 هم بدم میادتازه

دل آرام دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 19:28 http://delaramam.blogsky.com

معلم کلاس اولم ... دخترش با من همکلاسی بود . همیشه میگفت اونهایی که دیکته 19 و 20 میگیرند نمیخواد مشق بنویسند . یکبار نمره ی همیشه 20 من شد 19 ... عدل همون روز گفت باید مشق بنویسی ... هنوزم ازش بغض دارم .. یه بغض کودکانه ...

معلم کلاس سومم ... یک خانم با کلاس و خارج رفته ... همه روی چشمشون میذاشتنش از بس خوش اخلاق بود و با پرستیج ... آخرهای همون سال رفت برای همیشه آلمان ... امتحانات بدون حضور خانم کریمی برگزار شد ... هنوز هم دلم تنگه براش ...

معلم کلاس چهارمم ... تمام عشق من نسبت به معلمها به خاطر وجود ایشون بود ... به محض اینکه از راه میرسید ، رسیده و نرسیده شروع میکرد به جدول ضرب کار کردن ... دست میزد و توی کلاس راه میرفت و میگفت : دو دو تا ؟ همه با کلی ذوق میزدیم روی میز و میگفتیم : چهار تا ... شادترین کلاس زندگی من ... دختر ایشون هم توی کلاسمون بود ... مادر و دختر ماه و نمونه بودن ...تنها کسیه که مطمئنم اگر ببینمش دستش رو میبوسم ...

معلم های خوب واقعا لایق این هستند که دستاشون بوسیده بشه...

مامان ناهید سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 00:21

سلام نرگس یاد خاطره کلاس سوم افتادم که میدونی ولی شاید یاد اوریش برای خودم جالب باشه .من خیلی بچه ساکت وارومی بودم ولی یه کمی تنبل توی تکلیف نوشتن یه چند روزی بود مشق نمی نوشتم هر روز معلم با خط کش منو تنبیه میکرد وجریمه میداد .بد نبینی دستام ورم کرد جریمها زیاد شد منم نتونستم بنویسم خلاصه معلمه دید که فایده نداره منو فرستاد کلاسه دوم منم از خدا خواسته چه کیفی کردم معلم دوم خیلی مهربان بود کاری با من نداشت میگفت تو مهمان هستی راحت باش خلاصه من ده روز کلاسه دوم بود کسی هم خبر نداشت کیف میکردم نه مشقی نه دیکته خلاصه عین تعطیلات عید.چشمتون روز بد نبینه معلمه دید که من عین به خیا لم نیست خودش منو بر گردوند کلاس سوم.شاید برای شما خیلی جالب نباشه ولی بهر صورت خاطره ست

آخه چرا واسه من جالب نباشه خوشگل خانم چشم عسلی...
شما هرچی بنویسی واسه من جالب و جذابه...مرسی که سر زدی مامان خانمی...

سمیرا سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 http://nahavand.persianblog.ir

معلم کلاس دوم ما هیچوقت از جاش تکون نمیخورد تخته سیاه رو همیشه بچه ها پاک می کردند و ما گچ می خوردیم.
معلم چهارم و پنجمم خیلی بین بچه ها فرق می ذاشتن و همه ش به دوسه تا شاگرد زرنگ توجه میکردن ازشون متنفر بودم جالبه که همون شاگرد زرنگها همه شون یا آزاد قبول شدن یا دانشگاههای درپیت شهرستانها ! معلم ادبیات راهنمایی و دبیرستانم رو خیلی دوست داشتم خانمی بود واسه خودش و کلی استعدادم رو شکوفا کرد...و عاشق معلم زبان پیش دانشگاهیم بودم که هنوزم بهترین استاد زندگیمه....فقط یکبار تنبیه شدم که تکالیف ریاضیمو انجام نداده بودم اونم از کلاس بیرونمون کرد بعد دوباره خودش گفت بیاید تو! از ریاضی و فیزیک و شیمی نفرت داشتم و عاشق ادبیات و زبان و عربی....مدرسه رو دوست داشتم حتی رونویسی از رو درسها رو..اما بهترین و لذت بخش ترین درسها برای من انشا بود و روخوانی از روی هر درسی که با صدای بلند عین دکلمه بخونمش...و حل کردن تمرینات زبان وقتی همه غلط حل کردن!

خانم رهنما سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:34

نرگس عزیزم سلام الان حدود18 سال از اون روزها می گذره ومن همچنان عاشق شاگردامم امامتاسفانه برای دختران خودم یه مامان بی حوصله باورت نمیشه درحالیکه از دست بچه های خودم به همکارام گله میکنم ومینالم اما وقتی پامو تو کلاس میگئارم اینقدر شادم که انگار چیزی نبوده من هم برای بچه های خودم معلمم (بی حقوق) هم برای شاگردام .

رها میر سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:15 http://mystoryy.persianblog.ir

نرگس جانم به من هم سر بزن گلم

شاعرشنیدنی ست سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:01 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

معلمی که اذیتم کنه نداشتم اما خانم لیلا میرزایی معلم راهنماییم ماه بود

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 19:56

سلام
دوران خوبی بود خداروشکر زود تموم شد ......یه معلم شیمی داشتیم به نام اقای حمدی ....با لهجه ی شیرین اذری کابوس هر هفتم شده بود دیدنش ....از اونجا که دروس پایه توی ذهنم نمیرفت از ترسم فقط جدول مندلیف رو حفظ بودم ......موازنه ها هنوز یادم مونده...یه امیر داشت دسته گل ورد زبونش امیرم امیرم بود .....چقدر شبای دانشجویی یادش کردیم و کلی خندیدیم .......

احسان چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:08 http://www.pardeyeakhar.persianblog.ir

سلام
کلاس دوم یا سوم دبستان بودم دقیقا یادم نیست درس خوندن منم برای خودش داستانی داشت .....یادم میاد یه روز بابام غروب که از سر کار برگشت مادرم حسابی تعریفم رو کرد که پسر دسته گل شما تکالیفش رو انجام نداده پدرم که کلا ادم با حوصله ایه نشست کنارم و شروع کرد به دیکته گفتن چند دقیقه که گذشت عصبانی شد یه میز تحریر داشتم با مشت محکم کوبید روش من از جام پریدم میز دونیم شد ........حالا که چندسال ازون ماجرا گذشته هنوز یادم نرفته غروب خاطره انگیزی بود از دوران مدرسه رفتن بنده .......مرسی که باز یادی از گذشته من رو انداختی

امید دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:32

آقای حمدی را خوب اومدی دادا...
ما یه فاجعه دیگه هم تو پیش دانشگاهی داشتیم از حمدی بدتر.
احتمالا دبیر شیمی شما هم بوده، آقای ابراهیمی...
شب عید هم میومد کلاس و هرکس نبود براش غیبت میذاشت...
به هر حال اما برای همه معلمان عزیزم آرزوی سلامتی دارم.

احمدفرجی دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:27

سلام
چه کار قشنگ و ابتکارجالبی به خرج دادی .آفرین . مطالبش هم خواندنی بود و یه جوری هم خیلی دلنشین . شادباشید و ایام بکامتان . پسرگلت روببوس

رها یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 http://masyhaa.blogfa.com

-معلم کلاس اولم بهمون اجازه میداد هروقت که خواستیم تغذیه هامون رو بخوریم وهروقت که خواستیم بریم بیرون از کلاس .
-معلم کلاس دوم روزی که کادو روزمعلم رو بهش دادم ساعت بعدش بخاطر شیطنت گروهی با خط کش تنبیه مون کرد .

-معلم کلاس پنجم وقتی درحال دینی درس دادن دست درگریبان برد و گفت وقتی پیامبردستش رو بیرون آورد مانند ستاره میدرخشید وهمزمان دستش رو که بخاطر بادمجون سیاه سیاه بود ازگریبان بیرون آورد

-مدتها بود که به خاطرات دبستانم فکرنکرده بودم
مرسی نرگس جان

سهیل یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:54

سلام.من اینجا رو گاهی وقتا می خونم و الانم برای جواب دادن به تیراژه از خاموشی درومدم. معمولا همه فکر می کنن که تیزهوشان عجب جای محشریه! ولی اینطوریا هم نیست . حسابشو بکن با کسایی سر کلاس میشینی که توی راهنمایی روزی 8-10 ساعت درس می خونن و عملا بچگی نمی کنن! و مجبوری که بلاخره لنگون لنگونم که شده دنبالشون بری و تویی که توی مدرسه ی قبلیت شاگرد اول ونمونه بودی چقدر باید تلاش کنی که به دیوونه ای برسی که بعد از 12 سال همکلاس بودن اسمتو نمی دونه ولی نفر اول المپیاد ریاضی کشوره و یه روز بهت میگه اسمت چی بود؟ و آهان! اینجاس که احساس سر خوردگی می کنی و احساس می کنی که چقدر کم استعدادی! تویی که توی تیزهوشان درس می خونی احساس بی استعدادی می کنی. و اینا هم قسمتی از واقعیتی به اسم تیزهوشانه.

پروانه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:45 http://parvaneh-azizi.blogfa.com

سلام عزیز...چه مطلب خوبی نوشتی. یاد دوران مدرسه بخیر...

من پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:55 http://ghezavathayam.blogfa.com

معلم کلاس اولم مداد میزاشت لای انگشتامون
معلم کلاس دومم یه خط کش 50سانتی چوبی داشت و با اون تنبیه می کرد
معلم کلاس سومم فقط و فقط و فقط باهامون بازی می کرد عاشقش بودم
و ...



با فتانه 5 آپم

سایلنت دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:32

بیشتر معلمای خوبم یادم مونده
مثل خانم صالحی که هنوزم باهاش در ارتباطم و عروسیم اومده و عروسیش رفتم...
به نظرم معلم خیلی تاثیرگذاره..

راد یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:49 http://mmrad.blogfa.com

معلم 5 ام دبستان.. رمضانیان.. فرت و فرت قهر می کرد می رفت تو دفتر...

معلم اول راهنمایی خانم امین ترابی هی هی هی به من می گفت بشین ...

یه معلم دبیرستان داشتیم خانم ارزانی شیمی درس میداد... فوق العاده بود. استرالیا درس خونده بود. بعدتر ها هم شنیدم که برگشته اونجام

می دانید معلم ها می تونن یه عمر مدیونت کنن
یا برعکس

معلم های دبستان همونطور که الانم به نظرم این مشکل رو دارن اونموقع ها خیلی بی منطق و بی فکر بودن
الان هم ....

پیمان دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:53

دستم کنده اصن حسش نیست بنویسم

پریسا پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:53

سلام سایت شما عکس های زیبایی دارد

Sonia پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 22:11 http://www.facebook.com/profile.php?id=100003469593394

The truth just shines thurgoh your post

viagra چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 17:51 http://buyviagraf.com

disse:Parabéns jovem, um otimo post para os internautas que ingressam no caminho dos blogs sites e conteudos na internet. Isso torna toda a rede mais democratizada, onde todos contém acesso e direito a livre divulgação dos seus (e por que não dizer nossos?) trabalhos, sem monopolio ou comando de midias ou associações detentoras do poder virtual.Sou bom conhecedor de algumas areas afins do ramo virtual, trabalho com tecnologia e informatica, se precisar também poderei passar algumas dicas, ou quem sabe uma parceria. Forte AbraçoAttCarlos Alberto

cialis tadalafil چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 19:00 http://cialisxxl.com

Ah bon ? Vous m’expliquerez simplement comment mettre à jour un CMS codé par ses soins ? Ou encore enlever un chemin de page sensible ? Quelle chemin ? Ce site n’était pas codé par une association et n’était pas un portail en ligne sur lequel existait quel exploit qu’il soit

viagra چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 20:11 http://viagraonlinedo.com

Thanks a lot for giving everyone remarkably superb chance to read critical reviews from here. It really is so amazing and also packed with amusement for me personally and my office peers to search your blog a minimum of thrice per week to read through the fresh issues you will have. Not to mention, I’m at all times motivated with the fantastic strategies you serve. Some two areas in this posting are truly the most beneficial we’ve ever had.

car insurance quotes چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 20:49 http://freeautoinsurancequotesgd.com

Hi Dan,Don’t get discouraged about the music and crowds – you’ve probably got more supporters than you think. The problem is that many of them are too far away to get to the gigs. I’d like to be there, but Australia is just too distant!! Oh well, maybe one day…..

viagra for sale دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 18:36 http://bestmedsstore.net

I never thought I would find such an everyday topic so enthralling!

online auto insurance سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:14 http://carinsurancequotes50.com

This was so helpful and easy! Do you have any articles on rehab?

buy cialis سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 20:49 http://edtabsforyou.net

Call me wind because I am absolutely blown away.

buy cialis شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:03 http://buycialisgo.net

At last, someone who knows where to find the beef

viagra levitra شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 13:07 http://levitranet.net

Your articles are for when it absolutely, positively, needs to be understood overnight.

Order Cialis online پنج‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 00:31 http://buycialisby.com

At last some rationality in our little debate.

cialis tablets for sale دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:08 http://cialismart.net

Gee willikers, that's such a great post!

cialis online order دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 15:53 http://cialisonlinez.org

That's a wise answer to a tricky question

insurance auto سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:48 http://carinsurancequotessign.com

I searched a bunch of sites and this was the best.

buy cialis سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:45 http://viagraonlinediz.com

Hey, good to find someone who agrees with me. GMTA.

Maryland auto insurance qoutes سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 19:25 http://findaffordablecarinsurance.info/cheapest-auto-insurance-MD.html

I didn't know where to find this info then kaboom it was here.

viagra online چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 17:20 http://onlineviagra.tips

I feel satisfied after reading that one.

viagra vs cialis پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 05:08 http://cialisonlineyr.net

I didn't know where to find this info then kaboom it was here.

insurance auto quote چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 15:05 http://autoinsurancesanjose.xyz

I've been looking for a post like this forever (and a day)

cheap Viagra online in Jacksonville, FL جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 09:08 http://viagraflst.com

A perfect reply! Thanks for taking the trouble.

car insurance جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 22:49 http://carinsurancecosts.xyz/car-insurance-baltimore-md.html

Wow, your post makes mine look feeble. More power to you!

BS low - rationality high! Really good answer!

cheap levitra یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 21:08 http://levitrabest.xyz

This does look promising. I'll keep coming back for more.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد