بغض گلوم رو میگیره ...

وقتی مردم سحرها از خواب بیدار میشن و نماز مستحبی و قرآن می خونن  و بعد از دم کردن چای و آماده کردن سحری همسراشون رو از خواب بیدار میکنن من یادت میوفتم و واسه سلامتیت دعا میکنم و بغض گلوم رو میگیره ...


وقتی مردها رو تو خیابون دست در دردست بچه ها در حال خریدن حلیم وآش میبینم و یا توی صف خرید زولبیا و بامیه بچه ایی رو در حال شیرین زبونی واسه باباش میبینم  ، به رادین نگاه می کنم و دلم برای اینکه نمیتونه از دلتنگیش حرف بزنه می سوزه  وبغض گلوم رو میگیره ...



وقتی همه مردم سر سفره های افطار چشم در چشم همسراشون دارن دعا می کنن ، من به چشم های مظلومت فکر می کنم و بغض گلوم رو میگیره ...


این روز ها نگاه به همه روزمرگی های مردم باعث دلتنگیم میشه و به یادت میوفتم و بغض گلوم رو میگیره...




تو در قلب من ،من در قلب تو

دید ید اگه یه قطعه یه پازل رو حتی یه خونه اشتباه بزاری معلومه جاش اشتباهه؟ 

شنیدید که میگن هر آدمی توزندگیش یه نیمه گمشده داره ؟  

به گوشتون خورده که بعضی آدمها میگن اصلا سهم ما از زندگی این نبود؟ وجایگاهمون اصلا جای دیگست؟ 

اما من احساس میکنماین مطلب در مورد من در کنار آقای جیم صدق نمی کنه ... 

میدونید چرا؟ چون ما دقیقا مکمل همدیگه ایم . 

مثلا من حس بویاییم خیلی خوب کار نمی کنه ولی آقای جیم شامه فوق العاده تیزی داره٬ در عوض آقای جیم صداها رو  به دقت من نمیشنوه ٬ ببینید چه جالبه . 

یا من گوشت خورشت رو اصلا دوست ندارم و آقای جیم دوست داره یعنی یه بشقاب خورشت رو همیشه با هم می خوریم ٬ ٬آقای جیم گوشتاش رو من مخلفات دیگش رو ٬ببینید چه جالبه.  

یا اینکه من از خرید کردن خوشم میاد اما آقای جیم نه اما آقای جیم به خاطر اینکه من دوست دارم هم پول خرج میکنه هم وقت میزاره و پا به پای من  میاد ٬ببین چه مهربونه. 

و هزاران هزار نقطه مشترک بین ما و گاهی نامتشابه اما تکمیل کننده همدیگه ... 

راستش رو بخواهید فکر می کنم ،خیلی آدم خوشبختیم که درست تو جای خودم تو زندگی قرار گرفتم ٬می خواستم به آقای جیم هم بگم :عزیزم جات خوبه خوبه ،اصلا تکون نخور ،جات تو زندگی تو قلب من بوده ،درست سر جات قرار گرفتی و پازل زندگیمون هم با وجود رادین تکمیل تکمیله  تکمیله . هرکس سر جای خودش تو در قلب من ٬ من در قلب تو... 

 

کاش لایق اینهمه خوشبختی باشم ...

من اصلا آدم خسیسی نیستم باور کنید  

من خدایم را   

با تمام ساکنین اندیشه ٬با تمام بیسوادها ٬ و با سوادها با تمام کسانی که شبها در کاخ می خوابند  و همه آنها که شب سر گرسنه به بالین می گذارند٬با تمام نوازادان تازه متولد شده  ٬ با تمام پیر مردها و پیرزن های جهان ٬با تمام مسیحیان و تمام زرتشتیان جهان و... به تقسیم نشسته ام باور کنید   و خدای من همانقدر خدای منست که خدای بنده های دیگرش... 

من اصلا آدم خسیسی نیستم باور کنید  

من پدر و مادر م را  

 

که همه هستی منند با برادرم بابک و خواهرم مریم به تقسیم نشسته ام باور کنید  ٬ و آنها همانقدر پدر و مادر منند که پدر و مادر آنها  

 

من اصلا ادم خسیسی  نیستم باور کنید  

من رادین را  

 

که تنها داشته ی من در زندگیست با تو به تقسیم نشسته ام  و رادین همانقدر فرزند من است که فرزند تو  

 

اما به همان خدایی که که جز او نیست  قسم تو را حتی برای یک لحضه با کسی تقسیم نخواهم کرد ٬ تو را و حس داشتنت را ٬ تو را با تمام مهربانیهایت ٬تو را  و حس خوب خوشبختی٬ تو را و آرامش کنارت را  تو را  ...   

به اینکه تنها کسی که نام همسر تو را دارد منم ٬افتخار می کنم  و ای کاش لایق اینهمه خوشبختی باشممممممممممممم .