بی مرز٬بی شک و با تمام وجود

نمی دونم از کی و کجا عاشقت شدم یا اصلا من با این عشق متولد شدم آخه اصلا من  

روزی رو که این حس تو وجودم نبوده باشه به یاد ندارم ٬ یادم میاد وقتی خیلی کوچیکتر  

بودم واسه اومدنت ثانیه شماری  میکردم  و آنقدر تو حال و هوات  غرق بودم که  نزدیک  

به ساعات اومدنت  سر از پا نمیشناختم ٬تو عالم  بچگی  وقتی صدای ماشینت از  سر  

کوچه میومد می دویدم  آنقدر تند و بی پروا که انگار تشنه ای در جستجوی آبم  و در رو  

باز می کردم می رسدی در آغوشم می کشیدی گرم با تمام وجود ٬مثل همیشه محکم  

و مهربون ... 

 اینهمه رو گفتم که بگم:بابایی جونم بوی اردیبهشت میاد ٬ اردیبهشت یعنی  بوی روز  

معلم یعنی  بوی تو ٬ بوی صدای گرفتت وقتی خسته از مدرسه میومدی ٬ یعنی بوی  

دستای قوی و مردونت  وقتی  گچی میشد ٬ یعنی بوی  همه اون روزایی که  من به  

داشتن  بابایی مثل تو افتخار کردم   ٬ یعنی بابا جونم  بی مرز ٬ بی شک  و با  تمام  

وجودم عاشقتم (بابایی روزت مبارک) 

 

 

کاش لایق اینهمه خوشبختی باشم ...

من اصلا آدم خسیسی نیستم باور کنید  

من خدایم را   

با تمام ساکنین اندیشه ٬با تمام بیسوادها ٬ و با سوادها با تمام کسانی که شبها در کاخ می خوابند  و همه آنها که شب سر گرسنه به بالین می گذارند٬با تمام نوازادان تازه متولد شده  ٬ با تمام پیر مردها و پیرزن های جهان ٬با تمام مسیحیان و تمام زرتشتیان جهان و... به تقسیم نشسته ام باور کنید   و خدای من همانقدر خدای منست که خدای بنده های دیگرش... 

من اصلا آدم خسیسی نیستم باور کنید  

من پدر و مادر م را  

 

که همه هستی منند با برادرم بابک و خواهرم مریم به تقسیم نشسته ام باور کنید  ٬ و آنها همانقدر پدر و مادر منند که پدر و مادر آنها  

 

من اصلا ادم خسیسی  نیستم باور کنید  

من رادین را  

 

که تنها داشته ی من در زندگیست با تو به تقسیم نشسته ام  و رادین همانقدر فرزند من است که فرزند تو  

 

اما به همان خدایی که که جز او نیست  قسم تو را حتی برای یک لحضه با کسی تقسیم نخواهم کرد ٬ تو را و حس داشتنت را ٬ تو را با تمام مهربانیهایت ٬تو را  و حس خوب خوشبختی٬ تو را و آرامش کنارت را  تو را  ...   

به اینکه تنها کسی که نام همسر تو را دارد منم ٬افتخار می کنم  و ای کاش لایق اینهمه خوشبختی باشممممممممممممم .