بچه ها مواظب باشید...

آقای جیم کارت سوخت محل کارش رو توی پمپ بنزین جا گذاشت ،به محض اینکه فهمیدیم برگشتیم  پمپ بنزین ،اما گفتن :اینجا جا نمونده ،گفتیم :اگه امکان داره دوربین ها رو چک کنید گفتن دستور قضایی لازمه ، بعد از یک روز علاف شدن توی دادگستری دستور قضایی گرفتیم و رفتیم پمپ بنزین فیلم اون روز رو روی سی دی بهمون دادن درست بعد از ما یه آقایی از یه پراید سفید پیاده شده و کارت سوخت رو بر داشت ، شماره پلاک ماشین رو همراه با فیلم مذکور به دادگستری بردیم ،شماره پلاک رو به سیستم وارد کردن و گفتن که پلاک جعلی ست  و اصلا پلاکی با چنین مشخصاتی وجود نداره ...


برادر آقای جیم ماشینش رو عوض کرد و واسه اینکه به غربیها ثابت کنه ،که تحریم ها هیچ تاثیری در زندگی ما ایرانیها نداره یه ماشین چند صد میلیون تومانی خرید و همراه با همسر برای امتحان رکاب خودرو تازه خریداری شده به دل جاده چالوس زد ؛که یه پیکانی از خدا بی خبر از سمت شاگرد یه خط میزون روی ماشین تازه تاسیس کشید و فرار کرد برادر آقای جیم هم به اولین پلیس راه خبر داد و ماشین رو نگه داشتند 1- راننده ماشین از برادران افغان بودن.2- ماشین دزدی بود3-توی صندق عقب ماشین یه پسر 11 ساله با دست و پای بسته بود که توسط برادر افغان برای اخاذی از خانواده اش دزدیده شده بود...


فقط یه جمله میگم و تموم

بچه ها مواظب باشید



تولدت مبارک

خیلی کوچیک که بودم فکر می کردم بابک قشنگ ترین پسر دنیاست ،از همه زرنگتره وهمه چیز رو میدونه ،کوچیک ترین ناراحتیش بغض رو تو گلوم میشکست ،قشنگ یادمه وقتی بابک رو به دکتر چشم پزشک بردن و دکتر واسش عینک نوشت و من اولین بار با عینک دیدمش چقدر غصه خوردم ،وقتی تویه روزنامه دانشگاه سراسری اسمش نبود چقدر دلم شکست وقتی تویه سمنان تصادف کرد چقدر گریه کردم وقتی سرباز بود ویه شب بازداشت شد تا صبح نخوابیدم و زار زدم و...

وقتی عاشق شد هم  پاش ذوق کردم ،وقتی رفت سر کار احساس غرور کردم و وقتی ازدواج کرد و رفت احساس تنهایی کردم  قشنگ یادم صبح اولین روزی که بعد از ازدواجش کلید رو تو قفل در چرخوندم و یادم اوفتاد هر روز بابک قبل از من در رو وا میکرده چه حالی داشتم ...

اگه بخوام از خاطراتمون بگم یه طومار میشه ...پس فقط میگم

لبات همیشه خندون ،دلت بی غصه ،تولدت مبارک.

فروشگاه کتاب

دوستان خوب و عزیزم قصد دارم که پستی در مورد یه فروشگاه کتاب بنویسم .

به بعضی از دوستان این فرصت رو میدهم که این پست را با پیشنهاد قابل قبولی از بنده خریداری کنند ،به هر حال اگر تا فردا شب از دوستان جوگیرمان  خبری نشد از پستی به نام فروشگاه کتاب پرده برداری خواهیم کرد...


پی نوشت :کسب مقام نائب قهرمانی مسابقات یوگا را به مهربان عزیزم صمیمانه تبریک عرض می نمایم .

آبجی مریم

چند ماه پیش که وبلاگ نداشتم وقتی هر شب میومدم نت اول وب بابک رو باز می کردم ٬و با دقت میخوندم با حساسیت تحلیل می کردم ٬گاهی ازش می رنجیدم ٬گاهی یاد خاطرات گذشتم می اوفتادم ٬اما  خیلی وقتها  پیش خودم میگفتم :چرا بابک تا اینجای ماجرا را تعریف کرد اما اسمی از من نیاورد ؟ خلاصه الان چند وقتیه که وبلاگ دارم (آیکون  وبلاگ پر خواننده داشتن )و میدونم علاوه بر مامان آبجی مریمم هم وبلاگم رو میخونه و گاهی حتی ناشناس برام کامنت هم میزاره ، پیش خودم گفتم :نکنه به خودش بگه روز معلم شد نرگس واسه بابا پست نوشت و بابک هم به همه معلم های بلاگستان تبریک گفت ٬اما حتی اسمی هم از من نبردن .گفتم :نکنه بگه تولد مهربان شد واسش نوشت ٬واسه مامان ناهید نوشت ٬اما حتی  یه بار نگفت :که ما تو دار دنیا یه آبجی مریم داریم . گفتم : نکنه اون هم مثل چند ماه پیش من که دلم از بابک میشکست ،دلش شکسته بشه و مثل بچگیهامون همونطور آروم  و بی سر وصدا   و مظلومانه کز کنه ، گفتم :که بگم ایها الناس ما یه آبجی مریم داریم گل و گلاب ،که معلم مهدکودکه ،مهربونه ،یک کم بیش از حد خونسرده ، اما دلش دریای دریاست .   

مامان ناهید جونم روزت مبارک

چند روز که دارم جمله ها رو توی ذهنم بالا و پایین میکنم ٬دلم می خواست یه پست در خور مامانم براش بنویسم ٬آماده بودم که ازش تشکر کنم و بهش بگم که دنیا دنیا دوسش دارم ٬ اما خوندن پست مهربان بد جوری بهمم ریخت ٬ ناخداگاه رشته های بافته شده ذهنم از هم گسست و پاره شده ٬ وقتی پست مهربان رو خوندم گریه ام گرفت و فهمیدم چقدر خوشبختم  ٬که مامان ناهید رو دارم و چقدر همیشه من راحت از این خوشبختی می گذرم ٬ چقدر راحت با حرفهام دلش رو میشکنم ٬ چقدر راحت ازش انتقاد می کنم و ...  

 

مامان ناهید گلم  

خوشحالم که دارمت ٬ خوشحالم که یه هفته به نوشتن ازت فکر کردم اما حالا دست خالییم از بس که تو بزرگ و نوشتنی هستی ومن کوچک و ناتوان ...  

 

مامان ناهید گلم  

به خاطر همه آن روزها که اول به من فکر کردی بعد به خودت ٬به خاطر همه اون روزها که اول خواسته ها و نیاز های من رو در نظر گرفتی ٬به خاطر همه اونروزها که عمدی یا غیر عمدی باعث لرزیدن دلت شدم و به خاطر همه اون اشکهایی که به خاطر ضعف هام و شکست هام ریختی و...  دست نازنینت رو می بوسم و از صمیم قلبم این روز رو بهت تبریک میگم . 

 

                                         مامان ناهید جونم روزت مبارک.