برای هاله

کابوس تلخ کودکیهام دیدن خوابی بود که توی خواب مامان یا بابا رو واسه همیشه از دست میدادم ، و زار زار گریه می کردم، انقدر تلخ که گاهی اثر خواب تا چند روز همراهم بود ،کمی که بزرگتر شدم فهمیدم که همه عزیزامون یه روز ترکمون میکنن ، یه روز تلخ و گس یه روز  به تلخی جمعه که مامان هاله ترکش کرد ، یه روز که هرچی بغض کنی و گریه آروم نمیشی ، یه روز که من حتی از فکر کردن بهش تنم میلرزه ،آره هاله جون تنم  حتی از یادآوری اون خوابها می لرزه ،

هاله کابوس تلخ کودکیهام دامنگیرت شده ،و من ناتوانم در بیان احساساتم ،

 فقط بهت میگم حس میکنم چقدر درد آوره،میفهمم چقدر غمگینی ، ببخش که کاری از دستام ساخته نیست...

روحش شاد ...



نظرات 8 + ارسال نظر
دکولته بانو دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:31

روحشون شاد ...
سلام نرگس جون ... ببین، صفحه اول بلاگ اسکای اسم وبتو دیدم، می گم آشناست ... باز کردم، دیدم نرگس اسحاقی ... یادم افتاده خیلی خیلی وقته که وبلاگ زدی و من یادم رفته بوده ... به خدا شرمنده م ... یادم نمیاد اولین باری که محسن گفت وبلاگ زدی، کامنت گاتم یا نه ... اگه نه، ببخش ... شما دیگه الان یه پا بلاگری ...
راستش من همین الانا هم با تصور مرگ عزیزانم، مخصوصا مامانم، قبل خوابیدنم، کلی سادیسم بازی درمیارم و گریه می کنم ... خیلی غم بزرگیه ... و کاش که کاری از دست آدم برمیومد ...

دکولته بانو دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:33

کامنت گاتم = گذاشتم ... !!!

محبوب دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 http://mahboobgharib.blogsky.com

روح مادر هاله شاد...
از دست عزیزان وحشتناکه ... مخصوصا اگه این عزیز مادر باشه...
امیدوارم هاله صبور باشه... امیدوارم هر چه زودتر آرامش پیدا کنه...

مهربان دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 http://mehrabanam.blosky.com

خدا به هاله عزیزم صبر بده....
یه صبر بزرگ به اندازه ای گذشتن از همچین غمی

سمیرا دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:25

آره نرگس جان ،حتی فکر کردن بهش هم دل آدمو میلرزونه
ولی چقدر خوبه شما ها هستید و با نوشتهاتون و با حضورتون
به هاله عزیز دلداری میدید، سبک شدن این غم و درد سنگین خیلی زمان لازم داره ولی و جود شماها التیامیه برای هاله عزیز
باور کنید انرژیهاتون و دعاهاتون اثر خودشو میذاره.

بازیگوش دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

مادر...
خیلی سخته
خعلیییییییی
فقط خو خدا به دل بیقرا هاله عزیز صبر بده و ارامش

آوا دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:19

چه پست قشنگی نوشتین
نرگس بانو.........حسابی
اشکیم کرد باز....وچقدر
تلخه وقتی این کابوسها
به حقیقت پیوندمیخوره
خدا به هاله جان صبر
بده.....داغ عزیز اونم
کسیکه با نفساش از
بدوورودت به این دنیا
نفس کشیدی وحالا
باید باور کنی که
دیگه حضورنداره...
خیلی سخته.....
خیلی............
یاحق...

پروانه سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 http://parvaneh-azizi.blogfa.com/

سلام عزیزه مهربون.

خیلی خوب نوشتی...،

خدا بیامرزدش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد